loading...

لیراوی دشت

لیراوی دشت

بازدید : 1382
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 13:48
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۳۰ ق.ظ

فلک ناز و خورشید آفرید

فلک ناز نامه – که نامهای دیگر هم دارد1– از جمله مثنویهای حماسی – عاشقانۀ زبان فارسی است که در گذشته نزد عوام، خواستاران بسیار داشته و چه بسا حالا هم داشته باشد. قهرمان اصلی داستان، " فلک ناز " فرزنمد عزیز مصر است که شخصیتی سه گانه دارد: مرد خداست و اهل عبادت و اطاعت پروردگار. نخستین حرکت او رفتن به خانۀ کعبه است و شگفتا که در این سفر حاج شاهزاده با پیری جهاندیده آشنا می‌شود و آن پیر به جای بحث و گفتگو از معارف دینی حرفهایی به میان می‌آورد که فلک ناز را از عشق مخلوق رهنمون می‌شود:

به شه گفتا یمن ملکی است آباد سمن بویان همه با قد شمشاد
به نزدیک یمن ملکی عَدَن نام پریرویی در آنجا دارد آرام
نگار مهوشی، قد همچو سروی که در رفتار مانند تذروی
دو لب همچون عقیق آب داده کمند گیسوان را تاب داده

و اوصاف و نشانی‌های هوس‌انگیز دیگر. فلک ناز به جستجوی چنین لعبتی می‌رود و پس از آن حادثه پشت سر حادثه پیش می‌آید: عشق و جنگ؛ جنگ و عشق. معشوقکانِ چندگانه و نبردهای جوراجور. شاعر از شخصیت مذهبی فلک ناز همین را به یاد دارد که پس از پیروزی در هر جنگی و رهایی از هر مهلکه‌ای، فلک‌ناز را به شکر گزاری و نماز و نیاز به درگاه حق می‌برد و بس! شاهزاده چهرۀ دومی‌هم دارد. پهلوان دلیری است که نه تنها با دشمنان قدرتمند به نبرد بر می‌خیزد و پیروز می‌شود، بلکه بنابر عرف داستانهای حماسی و پهلوانی، با شیر و اژدها و جن و دیو هم می‌جنگد و سرافراز از معرکه بیرون می‌آید2. فلک‌ناز، صاحب دلی زیبا پسند و عاشق پیشه هم هست. «آفتاب» دختر مَلِکِ مُلک خاور با دیدن تصویر شاهزادۀ مصری عاشق او می‌شودو به دنبال عشق خود به مصر می‌آید. «سروناز» شاهزاده خانم سرزمین ختاوختن شیفتۀ اوست و فلک‌ناز با هر دو ازدواج می‌کند. «تسکین» شرح این دلدادگیها را با آب و تاب تمام به نظم کشیده است که در برخی تعبیرات و تشبیهات غنایی و عاشقانه‌اش، بیتهای شورانگیز و دلکش هم دیده می‌شود.

شخصیت دوم قصه، شاهزاده‌ای است به نام «خورشید آفرین» که در جنگی از فلک‌ناز شکست می‌خورد و اسیر می‌شود و طی ماجراهایی این دو باهم متحد و دوست می‌شوند و تا پایان عمر – در بزم و رزم – دوشادوش حرکت می‌کنند. داستان با مرگ فلک‌ناز و خورشید آفرین به پایان می‌رسد و همسران‌شان «گل» و«سرو» و «آفتاب» نیز یکی پس از دیگری آرزوی مرگ می‌کنند و می‌میرند و قبرشان – خاک به خاک – در جوار همدیگر است. تمام وقایع پهلوانی و غنایی را «تسکین» درصد صحنه باز گفته است.

کتاب فلک‌ناز – علی الرسم فی امثالها – با حمد و سپاس پروردگار و معراج پیامبر گرامی‌(ص) و مدح «جناب پسرعم خواجۀ عالم و خلیفه و داماد شریف، حضرت امیرمؤمنان» آغاز می‌شود و بعد، داستان با مولود فلک‌ناز آغاز و به مرگ او انجام می‌پذیرد.

ورفیق «تسکین» در شاعری جاهایی است که «ساقی نامه» می‌گوید یا به وصف روز و شب یا صحنه‌های نبرد می‌پردازد یا وصف دلبران داستان و پهلوانان میدان را به رشتۀ نظم می‌کشد. بقیۀ اشعار کتاب چنگی به دل نمی‌زند. اگر هم به هزار دوز و کلک مضمونی متوسط سرهم کرده باشد، کاتبان گذشته و حروفچینان چاپخانه همان شعر نیم‌بند را به روزی انداخته‌اند که «مسلمان نشنود کافر نبیند»!

از ابتکارات «تسکین» انتخاب نام آدمهای قصّه است. اسامی‌چندین تن از اشخاص مهم داستان از میان ستارگان آسمان انتخاب شده که با نام قهرمان اصلی (فلک‌ناز) تناسب معنا دارند و درواقع یک مجموعۀ «فلک»‌ی تشکیل داده‌اند: دو مرد بزن بهادر قصه یکی «فلک‌ناز» نام دارد و دیگری «خورشید آفرین». «آفتاب» نام نخستین عشق فلک‌ناز، دختر ملک خاور است. «زهره» دختر وزیر پادشاه خاور، عاشق «مشتری» غلام مخصوص فلک‌ناز می‌شود و «اختر» نام غلام «آفتاب» است. پادشاه خاور دو وزیر دارد. نام وزیر دست راست – که معمولا در قصه‌های عامیانه آدم خوش‌طینتی باید باشد - «عطارد» است و نام وزیر دست چپ که بدذات و توطئه‌گر است «زحل» انتخاب شده. «مرّیخ» از غلامان دربار، نقش جلّاد دارد. اسم دختر شاه تاتار «شمسه» است و پدرش «فرقدان»، مادرش «سهیل» و دایی‌اش «پروین» نام دارد. «ماه زرافشان» هم نام خواهر فلک‌ناز است. بنابراین آسمان قصه پر است از ستاره!

اسامی‌زمینی قصه هم از نوع گل و گیاه است چون «سروطنّاز»، گل، سوسن و سنبل، چند نام بی‌تناسب هم بی‌توجه به فرهنگ و محیط جغرافیایی در قصه دیده می‌شود که عبارتند از «فاروق» و «مزروق» و «سلجوق»، اسامی‌پادشاه روم و دو پسرش که ظاهرا ضرورت وزن و قافیه شاعر را واداشته است که چنین شناسنامه‌هایی صادر بفرمایند؛ نامهای عربی برای مردم روم!

گفتیم که «تسکین» در سرودن «ساقی نامه» دستی دارد و در این کار تحت تاثیر نظامی‌گنجوی است که در شرفنامه و اقبالنامۀ خود برخی از صحنه‌های داستان را با ساقی نامه – مغنی نامه آغاز می‌کند. در ساقی‌نامه‌های فلک‌ناز خوانندۀ نکته‌یاب در می‌یابد که قرار است در این قسمت از داستان چه واقعه‌ای رخ دهد. مثلا در مقدمۀ حادثۀ حملۀ دیوان به شهر مصر می‌گوید:

بیا ساقی که چرخ دیو پیشه مرا همچو پری دارد به شیشه
مرا ده جامی‌از صهبای گلگون که ریزم از تن دیو فلک خون
چرا کاین دیو مردم‌خوار، پیوست کند رنگین ز خون مردمان دست

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۰۹

Amir. Mhamadi

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 1048
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 7:47
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اتابکان فارس، سلسله‌‌‌ای از پادشاهان محلی ایران معروف به آل سلغر، اتابکان سلغری وسلغریان یازده تن از آنان ‏۵۴۳تا۶۸۵ق/۱۱۴۸_۱۲۸۶م بر سرزمین پارس و مناطق مجاور آن حکومت راندند گروهی از مورخان چون خواند میر(حبیب السیر،۲/۵۶) یحیی بن عبداللطیف قزوینی(ص۱۹۴) دوره فرمانروایی اتابکان را در فارس ۱۲۰ سال ضبط کرده و بیشتر دوران حکومت ابش خاتون راکه در تبریز به سر می‌برد حکومت فارس را در اختیار داشت به حساب می‌آوردند

سلغر نیای این دودمان از جمله امیران ترک نژاد طایفه غر‌‌‌، در خراسان بازی دستان خود به تاخت و تاز روزگار می‌گذراندند و سپس به طغرل سلجوقی که به تازگی ایران را تصرف کرده بود پیوسته در دستگاه منصب حاجبی یافت(خواند میر،دستور......۲۳۶) سلغر پس از آن به حوالی فارس رفت و در مناطقی چون کهگیلویه به ییلاق و قشلاق پرداخت(غفاری،۱۲۵) پیش از آنکه اتابکان سلغری فارس، در آن دیار مستقر شوند این منطقه سراسر به تصرف است سلجوقیان در آمده بود و آنان همچون دیگر ایلات ایران حاکمی‌با عنوان اتابک بدان جا روانه کرده بودند آخرین اتابک برگزیده سلجوقیان عراق در فارس بوزابه نام داشت. که به روایتی از فرزند زادگان سلغر بود بوزابه را ملک شاه بن محمود بن محمد، از سلاجفه عراق، همراه با برادر خود محمد به فارس فرستاد اما آنان چون به اصفهان رسیدن سر به شورش برداشتند بوزا به محمد را به جای ملک به سلطنت برداشت.اما ملکشاه به مقابله آمد وبوزابه را در جنگی(۵۴۱ق) به قتل رساند دو سال بعد سنقر بن مودود که به روایتی برادرزاده بوزابه بود (زرکوب ص۷۱) بی‌درنگ به شیراز آمد و آنجا را تصرف کرد و حکومت سلغریان را رسمااین سال بنیاد نهاد(همو،۷۲_۷۱،اقبال،۳۷۹) حکومت سلغریان در فارس مستقل نبود آنان در آغاز از سوی سلجوقیان و پس از آن تا حمله مغول زیر نفوذ پادشاهان خوارزم فرمان می‌راندند و سرانجام به اطاعت مغولان و ایلخانان گردن نهادند و بدین گونه فارس را تا مدت‌ها از خطر مهاجمان نگهداری کردند.(همو۳۸۰_۳۷۹) اتابکان سلغری در ایام مغولان هرچند باجگزار ایشان بودند اما نه تنها قلمرو خود را از هجوم مغولان حفظ کردند بلکه فارس را پایگاهی گردانیدند برای دانشمندان ادیان و شاعرانی که سراسر ایرانی به شیراز روی می‌آوردند از دودمان سلغریان این کسان به فرمانروایی رسیدند

او پیش از آنکه حکومتی در فارس تشکیل دهد به فرمان سلطان سنجر(د۵۵۲ق) آخرین فرمانروای سلاجقه بزرگ و تا آماده شده بود.(منهاج۱/.۲۵۸_۲۶۸) پس از قتل بوزا به در نبرد با ملک شاه لن محمود سنقر از فارس رانده شد و ملکشاه فارس را نت صراف در آورد اما دو سال بعدسنقربه شیراز آمد و سلسله اتابکان را بنیاد نمود.

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 762
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 17:02
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فارسنامه ناصری،ج1،ص: 768

در ماهصـفر اینسال[1251]: نصـیرخـان بیگلربیگی خط هلار، پسـر عبـدالّله خان لاریو در ماه ربیع اول این سال، میرزا منصور
خان‌بهبهانی والی نواحی کوهگیلویه پسر میرزاسلطان- محمدخانواردشیرازگشته مورد عنایت شده، هریک‌عود به مقرحکومتخود نمودند.
و در اواسط ماه رجب 1252:جناب معتمدالدوله، محمدعلیخان ایل خانیو آقا میرزا محمدمشـهور به فسائی ضابط حومه شیراز و
نیریز و اصـطهبانات و داراب را به خیالات دور و دراز، مأخوذ داشـته، مدت دو ماه و نیم درحبس گذاشت، پس آنها را با یکصـدسـوار روانه طهران نمود «1» وچـونبه منزل ده بیـدقونقری«2»،شـش منزل شـمالی شیراز رسیدند،چاپار برای مرخصی آنها از. دارالخلافه در رسـیده، مطل قال عنان شدند، لیکن شـرفیاب یحضور مبارک اعلیحضرت شاهنشاه یرا پیشنهادخود داشته، بهجانب طهران

شتافتنـدو بعـداز ورود مورد عنایت گشـته، ایلخانی،خانه خریـده، متوطن گردیـدو آقا میرزا محمـد به منصب جلیلاست یفا سـرافراز
شده، ملازم رکاب گردیدوچونمیرزا محمدحسـین وکیل فارس این اخبار راشـنیداز فسا به جانب طهرن رت و بعداز ورود، او
هم به منصب جلیـل استیفای دیوانی و وکـالت برقرارشـده، ملاـزم رکـاب گردیـدوچون ولی خان«3»پسـرخوب یـارخان بکشممسـنی،سالیـان دراز به راهزنی کـاروان بنـدر بوشـهر و بهبهان و شوشتر و آزار و غارت همسایگان نزدیک دور میپرداخت «4»،
چنانکه وقتی قصـبه کازرون را غارت نمود و اگرکار بر اوسخت میشدبه قلعه سفید«5»که شرح حال او در ذیل قلعه جات فارس،در کتـاب فارسـنامه ناصـری

پناه می‌جست و نواب حسـین علی میرزای فرمان فرما، برای اسـتمالت ولی خان، دختر او را در
حباله نکاح پسـرخجسته سـیرخود، نواب تیمور میرزای حسام الدوله درآورد و فایده ناکرده پیشتر از بیشتر، دزدی و آزار همسایگان
مینمود وچون در این سال تمامت بزرگان فارس به شـیراز آمده، ازخدمت جناب معتمدالدوله با نیل مقصود عود مینمودند،
ولی خان ممسـنی صاحب قلعه سفیدماننددیگران در ماه جمادی- دویم سال1251 وارد شیراز گشته، مورد نوازش معتمدالدوله گردید
وجمعی از یافه بافان که خبر ازطمع معتمدالدوله داشـتندبه عرض او رسانیدندکه ولی خان ممسـنی خود وخوب یارخان پدرش،
مـدتها و قرنها، مالالتجاره ازکاروانها به غارت برده و انواع قماشـهای نفیسرهنـدی و شالهای کشـمیری را ذخیره نموده و در اوایل
همین سـال ک شااهزادگـان رضـا قلی میرزا نایب الایاله و تیمور میرزاحسام الـدوله و نجفقلی میرزای والی، ذخایر جواهرچنـدینسـاله فرمان فرمائی را برداشـته از ممسـنی عبور نمودنـدنیمه آن جواهر را ولی خان به نام سـلامت- روی از آنهاگرفته، بر ذخیرههای
سابق خود بیفزود وچون برجناب معتمـدالـدوله طمعی غالب بود به قاعده حب الشـیء یعمی‌و یصم، آن جناب از ولی خان مطالبه
جواهر تابان ولآلی رخشان فرمود «6» و ولی خان از آمدن به شیراز پشیمان گشته، درکارخود فروماندو درخلاصی چاره ای
______________________________
(1). رک: ناسخالتواریخ،ج2،ص231.
(2). رک: فارسنامه ناصری،گفتار دوم.
(3). رک: ناسخالتواریخ،ج2،ص231.
(4). رک: روضۀ الصفا،ج10،ص176.
(5). رک: فارسنامه ناصری.گفتار دوم، و ناسخالتواریخ،ج2،ص232و 233، و روضۀ الصفا،ج10،ص175.
(6). رک: روضۀ الصفا،ج10،ص177.
فارسنامه ناصری،ج1،ص: 769
جز تصـدیق نیافت، پس به اولیایدولت معروضداشت که منمردیصـحراگرد و بیلمیزم «1» وجواهر نشناسممگر آنکه سنگهای
گرد و پهنو دراز وسبز وسـرخو زرد به دست منآمـده، در بیغولههایکوهسـتانو ماهور پنهانداشـتهامکهجز مرا بر آنذخائر
خبرینیست، اگر مرد امینیرا با منانفاذ داریداینسـنگهایرنگارنگکه برایامثالمنفایده ندارد نثار پایاوکنمو قلعهسـفید
را به تصـرف دهموخود را از تشویشدرآورده،چوندیگراندرکار رعیتیزحمت کشـیده، آسودهخاطرشوم. پسجناب معتمد
الدوله برایجمعآوریاینجواهر، محمدطاهرخانقزوینی«2» را اختیار نمود وجماعتیازسرهنگانوسرکردگانپیاده وسواره و
چنـدارابه توپ، در اواسط ماه رجب اینسالبه اسمانتظام نواحیشولسـتانوکوهگیلویه به مرافقت ولیخانانفاذ داشت و بعـداز
ورود بهصحراینورآباد ممسنی، ولیخانبه وعده وفا نمود وکوتوالهایخود را از قلعهسفیدبه زیر آورد و قلعه را به محمدطاهر
خانقزوینیواگذاشتوحسنعلیخانبیات زرندیبا فوجزرندبرفراز قلعهسـفیدرفته، برنشستندوچونمحمدطاهرخاندست
ولیخانرا از قلعهسفیدکوتاه دید، مغرورگشته، تکالیفشاقه بر او نمودندو بهسختیمطالبهجواهرات و اشیاء نفیسه از او داشتند

واز احترام او کاستهسخنان زشت به او گفتندو قصدمحافظت او را نمودندوجوانفرشته «3»سیمائیازخویشانولیخانمطمح
نظرطمعکاراناردوگشـته،کار را از مطایبه به معاتبه، پسبه مجادله رسانیدندوجنگچاکران، درسـرکردگانسـرایت نموده، در
آنشب تـار ازجمـاعت الـوار گلـولهچـونبـارانبر اهـالیاردو میباریـدوسـربازانخوابآلوده و توپچیـان بیخـبر بنـایتوپ و
تفنگاندازیراگذاشـتندو بیشتر بهخطا انداختندو محمدطاهرخانوجعفر قلیخانقراچه داغیو رضا قلیخانقاجارسـرهنگ
وسـلیمخانچگنیوسـرکردگانطوایفایلات قزوینازخوابگاه درآمـده، به مدافعهکوشـیدند،چونحاصـلیندیدندراهکوه و
صحرا راگرفتندو در آنشب نزدیکبه هزار نفر از اهالیاردوکشـتهگشت و محمدطاهرخانوسرهنگانافواجاسیر الوارشدند
وچونروزشـداهالیاردویبیسالار اینواقعه را برایجناب معتمـدالـدوله «4» نگاشـتندو آنجناب از سوء سلوکسرکردگان
اردو،کفافسوس بر زانو زده،چندینبار اینقطعه مرحوم میرزا- ابوالقاسمقائممقام فراهانیبرخواند:
آه ازینقوم بیحمیت بیدین«5»ترکریوکردخمسه و لرقزوین
رو بهخیار وکدو، روندچو رستمپشت بهخیلعدوکنندچوگرگینو ولیخانبعدازچندروز محمدطاهرخانوسرکردگانرا
مرخصکرده، عود بهشـیراز نمودنـدو معتمـدالـدوله، محمـدطـاهرخانرا نایب الحکومهشـیراز نمود «6» وحکمبه احضـارسـپاه
متفرقه وچریکفارسفرموده، به انـدکزمانیحاضـرشدندو نواب فیروز میرزا وجناب معتمد- الدوله در اوائلذیقعده اینسال
ازشـیراز بهجانب شولسـتانممسـنیوکوهگیلویه نهضت نمودنـدو محمـدطاهرخاننایب الحکومه بلوکفسا را به میرزا عبـد ّه الل
خانبرادرکهتر میرزا- محمدحسینوکیلفارسواگذاشتو ولیخانممسنیبعداز غلبه بر اردو وگرفتاریسردار و
______________________________
(1). بیلمز:کلمه ترکیبه معنی: نمیداند، در فارسیمرادف ناداناست. (دهخدا)
(2). در روضۀ الصفا،ج10،ص178: (محمدخانقزوینی).
(3). رک: روضۀ الصفا،ج10،ص178.
(4). در متن: (معتمدوله).
(5). رک: روضۀ الصفا،ج10،ص179.
(6). رک: ناسخالتواریخ،ج2،ص234 -235.
فارسنامه ناصری،ج1،ص: 770
سرکردگاندر دست او،چندینبار بهجانب قلعهسـفیدیورش برده،حسنعلیخانسـرهنگو فوجزرنداو را دفع نمودندوچون
از بـازگرفتنقلعه مـأیوس گشت وخبرحرکت اردو را ازشـیرازشـنید،خود را بهکوهسـتانو مـاهور میلاـتیکهشـرحآندر ذیل
بلوکات فارس در اینفارسـنامه ناصـریبیایـد، انـداخت و هر روز در منزلیتوقفداشت و عیالخود و اتباعشرا به باقرخانپسـر
خودسپرده، بهجانب قلعهگلوگلاب «1»کوهگیلویهکهشرحآندر ذیلقلعهجات اینکتاب بیاید، به امیدواریازخواجهحسین
قلعهگلابیروانه داشتوخواجهحسینآنها را در قلعهگلکهچنداناستحکامینداردجایداد.
و عیـدنوروزسـنه پیچینئیلدر روز دویمماه ذیحجه اینسال«2» اتفاقافتاد و اعلیحضـرت شهریار معدلتشعار، محمدشاه قاجار
جشننوروزیعجمرا برپا داشته،چندانزر وسیمببخشیدکهخزانه تهیگردید.
و نواب فیروز میرزا و معتمـدالـدوله،چونبهشولسـتانرسـیدند، اثریاز ولیخـانندیدنـد، اسـمعیلخـانقراچلو را مأمور به رفتن
ماهور میلاتیوگرفتنولیخانفرموده، اردو را ازشولسـتانگذرانیـده، برایگرفتنباقرخانو عیالولیخانبهجانبقلعهگلو
گلاب «3»حرکت نمودنـدوچونبه منزلدوگنبـداندوازده فرسـخمشـرقیبهبهانرسـیدند، میرزا منصورخان، والیکوهگیلویه و
بهبهانبه اسـتقبالآمـده، انواعخـدمتگزاریرا نمود وخواجهحسـینقلعهگلابیراحاضـر داشـته، مورد عنایتش نمود وچون اردونزدیـکقلعهگلاـبیرسـید،خواجهحسـینعیـالخود و اتبـاعخود را از قلعه بیرونآورد و قلعه گلاـب راکه مشـرف بر قلعه گل،
نشـیمنباقرخانو عیالولیخاناست، به تصـرف اهالیاردو داده،سـیصدنفرسرباز، بر فراز قلعه گلاب رفتندو اردوجوانب قلعه
گـلرا فروگرفتوسـربازانقلعهگلاـب دهانتفنگها را بهجانبقلعهگل،گشاد دادنـدو عرصه را بر باقرخانوجماعت ممسـنی
تنـگنمودنـدوچونمردمـانباقرخانخود را غریقدریایگرفتاریدیدنـد، آنچه زنجوانبود، دو نفر دو نفر ازخوف اسـیریو
ننـگبیسـیرتیگیسوهـا را بر یکـدیگرگره زده، از فرازکوه قلعهگلکه اقلاپانصـدذرعبلنـدیداشت خود را به زیر انداختنـدو
مابقیاسیرگشته، باقرخانو اتباعشرا مقیدنمودند. «4»
و نواب فیروز میرزا و معتمدالدوله با نیلبه مقصود در اوایلماهصـفر سال1252که اوایلوصولآفتاب عالمتاب به برججوزا بود
واردشـیرازشدنـدو درخـارجدروازه باغشـاه برجیساختنـدو معادلهفتاد هشـتاد نفر از قبیله ولیخانو اهالیشولجورگکام
فیروز راکه بـا ولیخـاندوستیو همراهیداشـتند، زنـده در ثخن«5» آن برجگذاشـته، سـرهایآنهـا را از سوراخهایبرجبیرون
کرده، مردمانشهریآب و نانبه آنها میدادندو تاچندروز، زنده بماندندو اسماعیلخان
______________________________
(1). رک: روضۀ الصفا،ج10،ص179.
(2). برابر با 21 مارس 1836.
(3). رک: ناسـخالتواریخ،ج2، ص234، فارسـنامه ناصـری، گفتار دوم، قلعههایکوهیمملکت فارس، رضا قلیخانهدایت را
قصیدهایاست به مطلع:
فتحگلاب وگلوصطخرسپیداستفصلگلاب وگلوشراب و نبیداست (روضۀ الصفا،ج10،ص179)
(4). رک: روضۀ الصفا،ج10،ص179.
(5). ثخن: در لغت به معنیسـتبر وسـخت گردیـدنوسـتبریو قطر وضـخامت است (معین). وحشو (دهخدا). احتمالا«سـجن» به
معنیزنداناست.
فارسنامه ناصری،ج1،ص: 771
قراچلوسـرکردهسوار قراچلوکه در مـاهور میلاـتیهمهجا و همه روز در پیولیخانمیتاخت و اثریاز او نمییافت در اوائلماه
ربیعاولاینسال،چونبرفراز پشـتهایبرآمـد، ولیخانرا در پشت آنپشـته، با پنـجشـشنفرسوار،خفته دیـد، بیغائله او را در
خواب دسـتگیر نموده، روز دیگر واردکازرونگشـته، اینمژده را به معتمدالدوله رسانیدندو او را بهشیراز آورده با دو نفر پسران
او، بـاقرخانو‌هادیخانروانهطهرانو ازطهرانبه اردبیل«1»، پسبه تبریز بردنـدوسالها زنده بماندندتا در تبریز بتدریجبدرود
زندگانینمودند.
و اعلیحضـرت شاهنشـاهیبه عزم تسـخیر هرات،سـپاهظفرپنـاه ممالکرا احضار فرمود و به انـدکزمانیدرجوانب طهرانحاضـر
شدندو روز یکشنبه هیجدهمماه ربیعاولاینسال«2»، موکب والااز باغنگارستانطهرانحرکت نمود و در منزلاول، محمدقلی
خانایلبگی، برادرکوچکمحمدقلیخانایلخانیاز فارس آمده، پناه به اصطبلجناب حاجیمیرزا آقاسی، وزیر اعظمبرد و بعد
ازچنـدروز، عریضهجناب معتمـدالـدوله، ازشـیراز به دربار معدلت شـعار رسـیدکه محمدقلیخانایلبیگی، هر روزه در نواحی
فارس، مشـغولبه دزدیو بینظمیاست و اعلیحضـرت شاهنشاهیمحمدعلیخانایلخانیو میرزا محمدحسینوکیلفارسو آقا
میرزا محمـدفسـائیراکهحاضـر رکـاب وخصممعتمـدالـدوله بودنـد، احضار فرموده، مؤاخـذه نمود، آنها به عرضرسانیدنـدکه
معتمـدالدوله برخلاف واقععرضنموده است، برایآنکه محمدقلیخانایلبیگی، مدتیاست ازظلممعتمدالدوله فرارکرده، به
اصـطبلجناب حاجی، پناه آورده وحاضـرخدمت استوجناب حاجیمیرزا آقاسـی، تصدیق برصدق مقالات فارسیان نمود و در همـان روز، فرمـان عزل منوچهرخـان معتمـدالـدوله را از وزارت فـارسو فرمانوزارت جناب میرزا محمـدتقیقوام الـدولهصادر
گشته، وزیر سابقرا احضار رکاب ظفرآیات و وزیرلاحقرا مأمور به سفر فارسفرمودند«3» وچونچمنفیروزکوه «4»، لشکرگاه
سپـاهظفرپنـاهگردیـد، فرسـتاده ّه الل یـارخـانآصفالـدوله والیخراسانرسـیدکه مرضوبا در ایننواحیشایعگشـته و مردمش
متفرقشده، بهتر آناست که اعلیحضـرت شاهنشاهیتسخیر هرات را به دیگر وقتحوالت دهدوشهریار معدلتشعار، عرفت- الّله
بفسخالعزایم«5»، برخوانده، تسخیر هرات را به تنبیه ترکمانانتکه و یموت وگوکلانتبدیلفرمود و نزدیکبهچهلروز درچمن
فیروزکوه، توقف نمود وجناب معتمـدالـدوله برحسب احضار،حاضـر رکاب ظفر انتساب گردیـدو بعدازچندماهیمأمور به نظم
سرحدعراقینوحکومت کرمانشاهانوخوزسـتانو لرسـتانو بختیاریگشـته، به اندکزمانی، تمامت ایننواحیرا منتظمنمود و
محمـدعلیخانایلخانیو محمـدقلیخانایلبیگیفارس به مصاحبت جناب میرزا- محمدتقیقوام الدوله، از فیروزکوه، مرخص
شـده، ایلخانیدرطهرانبماندو ایلبیگیو قوام- الدوله بهجانب فارس شدندو میرزا محمدحسـینوکیلفارسو آقا میرزا محمد
فسـائی، برادرکهتر او مـأمور به ملاـزمت رکـاب گشـتندو موکب همـایوندرسـیمجمـادیاول«6» از فیروزکـوه نهضتفارسـنامه
ناصریج771 1وقایعفارس در روزگار محمدشاه .....ص: 761
______________________________
(1). در متن: (اردهبیل).
(2). برابر با 3 ژوئیه 1839.
(3). رک: روضۀ الصفا،ج10،ص180.
(4). رک: روضۀ الصفا،ج10،ص180.
(5). ازحضرت علیبنابیطالب (ع) است.
(6). برابر با 16 اوت 1836.
فارسنامه ناصری،ج1،ص: 772
فرموده، از محالکوه سفید«1» گذشته تا منزلشاهکوه «2»، عنان نکشـیدو در آنمنزلبعضیاز بزرگانیموت و گوکلانحاضر
درگاه گشـته، مورد عنایت شدندو موکب والا، بعدازچندینمنزلازکنار آب گرگان«3» گذشته، در نزدیکیگنبدقابوس، میان
قبایـلگوکلاـننزولاجلاـلفرمود و بزرگانآنها،سـیورسات و علوفه اردو را بر پشت اسـبهایسواریخودگذاشـته، به لشـکرگاه
میبردنـدو به رضـایخاطر پانصـدنفر به رسمگروگانسپردنـد، پسرایت منصورشاهیبهجانب قبیله یموت افراشـتهگشت و به
جانب بیبیشروان «4»که از بناهایحضـرت قابوسوشـمگیر پادشاهگرگاناست رفتنـدو قبیله یموت فرارکرده، اموالو مواشـی
آنها، عایدسپاهظفرپناهگردیدو پادشاه غازی، عزم مراجعتفرموده، بهجانب طهران، نهضت نمود و منشور ایالت مملکتفارس را
به نام نامینواب فریدونمیرزا، برادرکهتر اعلیحضـرت شاهنشاهینگاشتندو او را به لقبفرمانفرمائیسرافراز داشتندو نواب فیروز
میرزاحکمرانفـارس، مـأمور بهحکومت کرمان گردیـد«5» وجنـاب میرزا محمـدتقیقـوام الـدوله به وزارت بـاقیبمانـدو نواب
فریدونمیرزا فرمانفرما «6»، در ماهشعباناینسال: [1252] واردشیرازگردیدو با تمامیفارسیانمهربانیفرمود وچونمیرزا احمد
خانصندوقدار در مزاجفرمانفرما رسوخیتمام داشت، مداخله درکار وزارت مینمود و قوام الدوله رنجیدهخاطر گشته، از وزارت
اسـتعفا نمود و از دار الخلافه میرزاجعفر مسـتوفی سوادکوهیبه وزارت فارس مأمورگشـته، ازطهرانواردشـیرازگردیـده، درکار
وزارت مـداخلتینتـوانست نمـود و میرزا احمـدخـانحکومت فسـا و داراب و نیریز و اصـطهبانات را به میرزا ابراهیم تـبریزی که از
همراهان او بود واگذاشت وچون سالی گذشت و آقا میرزا محمدفسائی از پیشـگاه اعلیحضـرت شـهریاری عود به شنمودبلوکاتبلوکاتبلوکجلیلاستیفاسـرافرازخانراحضرت فرمانفرما به آقا میرزا محمد واگذاشت.

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 1136
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 1:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

الفو از وقـایعفارس آنکه میرزا قوام الـدینبهبهانیمشـهور به میرزا قوماکهشـرححالشدر ذیلعنوانبلوککوهگیلویه و بهبهاندر
گفتار دویماینفارسنامه ناصریبیایدوچندینسالبودکه ازکوهگیلویه و بهبهانآواره بود، درسالگذشته بیاجازه امنایدولت
به بهبهانآمد«1» و محمدکریمخانحاکمرا عذرخواسـته، روانهاش داشتوچونآنخبر بهشیراز رسید، نواب- بهرام میرزا معز
الـدوله رقمایـالت کوهگیلویه و بهبهـانرا برایمیرزاسـلطانمحمـدخـانکه برادرزاده و دامـاد میرزا قوما بود فرسـتاد و میرزا قوما،
اعتنائیبه میرزاسـلطانمحمـدخان ناکرده، مالیات دیوانیراصـرف تعمیر قلعهجات و مواجب نوکر مینمود و میرزا سـلطانمحمد
خاناز اعمالاو نارضامندوشـکایت او را بهشـیراز مینوشت و میرزا قوما، نارینقلعه بهبهانراکه درکناره بلده است تعمیریلایق
نمود وسـیورساتیلاـیقدر آنانبـارکرد و تصـرفیتمـام در نواحیرامهرمز و فلاـحینمود و قلعهچمملا«2»که از توابـعرامهرمز
است تعمیر نمود وسـیورسات فراواندر آنانبار فرمود و موافقتش با میرزاسـلطانمحمدخانبه مخالفت رسیدو هر روزجمعیاز
طرفینبا همجنگکرده، روزیدوسه نفریکشـته میگشت وچونمشایخاعراب شـریفات با میرزا قوما موافقتیداشـتندوسر در
اطاعت نواب والا،خانلر میرزا احتشام الدولهحاکمعربستاننداشتند، نواب- معزیالیهسلیمانخانسهام الدوله ارمنی«3» برادرزاده
منوچهرخـانمعتمـدالـدوله را مـأمور به نظمفلاـحیو اعراب شـریفات فرمود وچونتکیه اعراب شـریفات، میرزا قوما بود وسـهام
الـدوله مأمور به تـدمیر او نبود، مسـئله را از امنایدولت سؤالنمود و بعـداز اجازه بنایکاوش با اعراب گـذاشت و میرزا قوما برای
حمایت آنها با هزار نفرسوار و پیاده وارد قلعهچمملاکه درکنار رودخانهکردسـتانبهبهانوسهجانب او را آب فراگرفته،گردید
و میرزا محمدرضاخانولدارشد
______________________________
(1). رک: ناسخالتواریخ،ج3،ص344.
(2). رک: فارسنامه ناصری،گفتار دوم.
(3). رک: ناسخالتواریخ،ج3،ص345.
فارسنامه ناصری،ج1،ص: 796
خود را بـاجمعیازسوار و پیـاده به امـداد اعراب فرسـتاد وچونبرابر اردویسـهام الـدوله رسـیدندجنگیسـخت درانـداختولی
شکست یافت و میرزا قوما به مدد پسـر از قلعهچمملادرآمد،شکست- یافتگانرا فراهمآورد و در برابر اردویسهام الدوله نشیمن
نمود وسـهام الـدوله علیرضـاخـانبختیاریرا مأمور بهشبیخونبه قلعهچمملانمود وسوارانبختیاریاز آب رودخانهکردسـتان
گذشتندوچندنفرسوار غرقآب فناشدندو قلعه را محاصره نمودندبا آنکه اهالیقلعه نهایت جلادت را نموده، ده نفر از بختیاری
را هـدف گلوله تفنگنموده، بکشـتندو بیستو دو نفر [را] زخمدارکردند، فتوریدرحالسوارانبختیارینشده، قلعه را به قهر و
غلبه بگرفتندو برجو بارهاش راخراب کردندوچندتوپ کوچکبه دست آوردندو توپ بزرگیکه از زماننادرشاه در اینقلعه
مانـده بود،چونبردنآندشوار بود، آنرا درهمشکسـتندو میرزا قوما و میرزا- محمدرضاخانبعداز فتحقلعهچمملا، بیدرنگبا
همراهانخود ازسواره و پیادهکوهگیلویهایعود به بهبهاننموده، در نارینقلعه توقف نمود وسـهام الـدوله با اردویچهار پنجهزار
نفرسواره و پیاده از دنبالمیرزا قوما وارد بهبهانگشـته، نارینقلعه را محاصـره نمود و میرزاسـلطانمحمـدخانحاکمبهبهانکه از
اعمالمیرزا قوما نارضامنـدبود باچریککوهگیلویه در اطاعت سـهام الدوله درآمدو مدت چهار ماه زمانمحاصـرهشدو هر روزه
بهگلوله توپ، برجو بارویقلعه راسوراخمینمودنـدوچونکار بر میرزا قوما تنگشد، در نیمهشبیفرارکرده پناه به قلعهگلاب
«1» هفتفرسـخ،جنوبیبهبهـانبرد وشـرحآندر ذیـلقلعههایکوهیفارس درگفتار دویماینفارسـنامه بیایـدوسـهام الـدوله،
نـارینقلعه بهبهـانراخراب نمود وچونازحالمیرزا قوما مطلعگشت بیتأملبه مصاحبت میرزاسـلطانمحمـدخانبهجانب قلعه
گلاب رفتند «2» و قلعهخـداآفرینرا محاصـره نمودنـدو مراد علی«3» نـامکه ازخویشـانکلاـنتر قلعهگل

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 1585
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 11:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ویلهلم واسموس

( واسموس آلمانی ) متولد 1880 م در آلمان، در سال 1906 م در وزارت خارجه‌ی آلمان به کار مشغول شد و پس از چندی به ماداگاسار رفت. در 1909 م به عنوان کنسول آلمان در بوشهر برگزیده شد و به بوشهر آمد. یک سال بعد به برلین برگشت و دوباره به ماداگاسار رفت. در ماداگاسار، بیش تر وقت خود را صرف آموختن زبان فارسی کرد. در 1914 م به همراه یک گروه جاسوسی مأموریت یافت که با نیروی مهاجم انگلیسی درجنوب ایران و افغانستان مقابله کند. در 1915 م از طریق استانبول و بغداد وارد ایران شد. پس از عبور از نواحی تحت نفوذ بختیاری‌ها، به سواحل شمالی خلیج فارس رسید. در « حیات داوود » ( شهرستان گناوه )، به دستور حیدرخان بندر ریگی دستگیر شد. شبانه از حیات داوود فرار کرد و خود را به « شبانکاره » رسانید. در آن جا محمدعلی خان شبانکاره وی را به نزد غضنفرالسلطنه برازجانی راهنمایی کرد. غضنفرالسلطنه که در آن روزها با اقدامات ضد استعماری خود برازجان را سنگر مجاهدین کرده بود، واسموس را به عنوان یک پناهنده‌ی سیاسی پذیرفت و کمک شایانی به او کرد، سپس ایشان با دیگر سران جنوب زائر خضرخان، شیخ حسین خان و رئیس علی دلواری رابطه برقرار کرد و مرکز فعالیتش را اهرم تنگستان قرار داد. واسموس تا آخرین نبرد در کنار مجاهدین دشتستانی و تنگستانی بود. پس از سال‌ها تلاش در دیار غربت، در سال‌های پایانی جنگ، عازم آلمان شد و به صورت ناشناس با دو نفر از همراهانش به طرف تهران حرکت کرد. اما در قم شناخته و دستگیر شد. او را به انگلیسی‌ها تحویل دادند. آنان نیز وی را از طریق روسیه به اروپا فرستادند. واسموس، یک بار دیگر در ژانویه 1924 م و سپس در دسامبر 1924 م به جنوب ایران بازگشت. چند سال در کنار مردم جنوب به ترویج کشاورزی به شیوه‌ی مدرن مشغول شد و به سبب خستگی و فرسودگی ناشی از سال‌ها تلاش و مشقت، به بستر بیماری افتاد و در برلین درگذشت. این مقاله تلاشی است برای دستیابی به سیمای واقعی شخصیت و فعالیت‌های واسموس و زدودن گرد اغراق‌ها و افسانه پردازی‌ها در مورد وی.

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 590
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 11:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

موضوع: شولستان


مقدمه
شولستان بلوکی از توابع شاپورِ کازرون است که طایفه مَمَسَنی از ایلهای فارس در آنجا ساکن اند و هوایش سرد است. ابن بطوطه که در سال703 هجری این ناحیه را دیده چنین می‌نویسد: "اطراف کازرون را بلاد الشول گویند و امروز به شولستان معروف است". (لسترنج، 228) بلاد الشول نام بلوکی است در جنوب فارس، این ناحیه در دوره ساسانیان داخل منطقه شاپور خره بود و قبه آن را شاپور اول بنا نهاد که در سال23 هجری عثمان بن ابی العاص این منطقه را تصرف کرد و شولستان بعد از یک دوره ویرانی مجددا در عهد اتابک چاولی، دست نشانده سلجوقیان آباد گردید و در اواخر دوره صفویه و پس از قیام نادر، جنگجویان لر ممسنی شولستان را تصرف کردند و این ناحیه به ایشان منصوب گردید. و اینک آن را بلوک ممسنی می‌خوانند و مساحت آن60 در 100 میل مربع است و از جانب شرق به کام فیروزه و اردکان و از شمال و غرب به زرگرد و لرستان و کهگیلویه و از جنوب به کازرون کوه مره شگفت محدود است. (مستوفی، 70)







موقعیت جغرافیایی
شهرستان ممسنی/ شولستان به مرکزیت شهر نورآباد با وسعت حدود 6776 کیلومتر مربع (5/5 درصد از کل ماهیت استان فارس) یکی از شهرهای استان فارس است که در شمال غربی این استان قرار دارد. ( قهرمانی، 560 و 572) این شهرستان در سمت غرب رشته کوه‌های زاگرس قرار دارد که از سمت شمال و شمال غرب به شولستان یاسوج و منطقه باشت و بابوئی استان کهگیلویه و بویر احمد محدود است. از طرف جنوب و جنوب غرب به شهرستان کازرون و برازجان و بندر گناوه، از طرف مغرب به شهرستان شیراز و از شمال شرقی به شهرستان اردکان که سپیدان نامیده می‌شود و نیز از غرب به شهرستان دوگنبدان" گچساران" و به رودخانه زهره که مرز مشترک استان‌های فارس و کهگیلویه و خوزستان است، محدود است. (اقتداری، 557)
جمعیت این شهر بر اساس آمارگیری سال1375 هجری، 409/170 نفر بوده که حدود 21/7 در شهر نورآباد و بقیه در روستاها و آبادیها ساکن بودند. عشایر کوچنده ایل ممسنی دارای چهار طایفه می‌باشند. جمعیت عشایر کوچنده ایل ممسنی 768/24 نفر بوده و این شهرستان دارای 836 آبادی است. شهرستان ممسنی در عرض شمالی 33 و29 تا 20 و 29 گسترده است. طول شرقی این شهرستان بین 7 و 52 تا 58 و 50 است. مرکز این شهرستان شهرستان نورآباد با طول جغرافیایی30 و 51 شرقی و عرض 5 و 35 قرار گرفته است. ارتفاع این شهر از سطح دریا900 متر است. این شهرستان از نظر سیاسی از چهار بخش به نام‌های مرکزی که شامل بکش 2 و 1، جاوید ماهوری، جاوید الله، جوزار و فهلیان، رستم1 و رستم 2، پشتکوه رستم، دشمن زیاری و ماهور میلاتی تشکیل شده است.
در بخشی از فرمان شاه طهماسب به رضی الدین چنین آمده: "حدود شولستان بزرگ در گذشته از مجاور خور موسی در بنادر معشور (ماه شول. ماشوله. ماچوله) که اکنون به بندر ماه شهر معروف است و در کنار شادکان بوده تا منطقه گناوه، مهرویان، مهروبان و هندیجان و تبار و دیلم و مناطق اعظمی‌از استان خوزستان و بوشهر و کهگیلویه و بویر احمد و چهار محال و بختیاری و اصفهان و لرستان و فارس کنونی بود. (هاشمی‌اردکانی) بندر ماه شهر/ ماه شول به دلیل وجود صنعت صیادی و شیلات و بندرگاه و نیز داشتن اسکله‌های زیاد و گمرکی از کشتی‌های باربری که عُشری نام دارند خراج حکومت شولستان را می‌داد به همین دلیل هر بزرگ و دانشمند و عالمی‌را که در این مناطق بوده به او شولی یا شولستان می‌گفتند. (ازکیا)
این شهرستان سه نوع آب و هوا دارد؛ سرد. گرم و معتدل. که بیشتر نقاط جلگه‌‌‌ای دارای آب و هوای معتدل است. بخش ماهور میلاتی که در جنوب شهرستان ممسنی قرار دارد گرم ترین منطقه ممسن می‌باشد و دارای تابستانی بسیار گرم می‌باشد که مناطق کوهستانی و سردسیری شهرستان هم آب و هوایی سرد دارد. شهرستان ممسنی به دو بخش بزرگ و مهم تقسیم می‌شود یکی بخش مرکزی و دیگری بخش ماهور میلاتی است. بخش مرکزی به بلوک ممسنی شهرت دارد. این منطقه همواره تا سال1342 هجری شمسی بخشی از شهرستان کازرون به شمار می‌رفت و از آن به بعد به فرمانداری ممسنی ارتقا یافت و نورآباد بافتی نو، مرکز شهرستان ممسنی قرار گرفت. (حبیبی فهلیانی، 5 )
وسعت بخش مرکزی این شهرستان حدود 5156 کیلومتر مربع است که جمعیتی حدود18500 نفر در خود جای داده و از چهار ناحیه به نام‌های رستم، بکش، جاوید و دشمن زیاری تشکیل شده است. در این محدوده، طایفه‌هایی از الوار ممسنی با نام‌های چهارگانه فوق در هر قسمت از آن ساکن هستند. (حبیبی فهلیانی، 50) ماهور میلاتی منطقه ایست با وسعتی حدود 3000 کیلومتر مربع که در جنوب غربی شهرستان واقع شده است. سطح این ناحیه را اغلب سنگ و گچ و عمق آن را منابع گاز و نفت تشکیل می‌دهد به همین دلیل منطقه خوبی برای کشاورزی نیست ولی چراگاهی زمستانی است و محل قشلاقی رده‌هایی از دو طایفه ایل قشلاقی می‌باشد. قسمت ماهور که در شمال و شرق میلاتی قرار دارد، مراتعش مرتفع تر و به سربند شهرت دارد و مرکزش بابا منیر می‌باشد و رده‌هایی از طایفه دره شوری از چراگاههای آن بهره مند می‌شوند. حاشیه شمال و شمال شرقی شهرستان ممسنی دارای مناطق کوهستانی مرتفع و سردسیری است. مشهورترین رودخانه شهرستان ممسنی، رودخانه فهلیان می‌باشد که شریان حیاتی شهرستان محسوب می‌شود. (حبیبی، 51)
این رودخانه از کوه‌های سپیدان فارس و کوههای جاوید سرچشمه می‌گیرد و پس از مشروب ساختن بخش قابل متنابهی از اراضی مناطق جاوید، رستم و فهلیان در نزدیکی تنگه پیرین در مرز غربی شهرستان ممسنی گذشته و به نام رودخانه زهره وارد قلمرو بابوئی می‌گردد. (ماسینیون) رودخانه فهلیان خود دارای شاخه‌های متعددی است که پرآب ترین آنها رود محمودی، شش پیر، کتی، سرآسیاب نام دارد. در منطقه ماهور هم دو رود به نام‌های تلخ رود و دِلوار وجود دارد که پس از به هم پیوستن به رودخانه زهره می‌ریزند و رود زهره با دریافت سرشاخه‌های دیگر به نام هندیجان به خلیج فارس می‌ریزد. (حسینی فسایی، 2/326) درختان جنگلی شهرستان ممسنی عبارتند از: بلوط بطور وافر، گلابی وحشی، بنه. بادام وحشی و گیاهان وحشی و گیاهان خوراکی از جمله پنیرک، قارچ، زول، کنگر، کاسنی و بابونه و نیز دانه‌ها و گیاهان مختلفی در تمامی‌پهنه دشتهای آن رویش دارند.
محصولات کشاورزی شولستان ممسنی عبارتند از: گندم و جو، برنج، عدس، باقلا، نخود، ماش و انواع سبزیجات. با توجه به فراوانی انواع محصولات گیاهی دامی‌در شهرستان ممسنی/ شولستان همه ساله مقادیر قابل ملاحضه‌‌‌ای از این محصولات به شهر‌های همجوار و حتی کشورهای حاشیه نشین خلیج فارس صادر می‌گردد. از جمله کوههای مشهور در این ناحیه می‌توان به پَری کَده میانه ناحیه بکش ممسنی و ماهور میلاتی اشاره کرد و نیز کوه تاسک میانه بلوک ممسنی و بلوک کوه مره شگفت است. (حسینی فسایی، 2/ 1633-34)
منشا تاریخی شولستان:
سرزمینی که اکنون ممسنی نام دارد سابقه اش به تمدن ایلامی‌در هزاره دوم و سوم و احتمالا اول پیش از میلاد می‌رسد. (سامی، 5) درنقشه‌های هزاره سوم پیش از میلاد در تل اسپید و فهلیان آمده که اولی روستایی است در منطقه رستم یک که آثار به جای مانده از آن دوران نیز در آن روستا کشف شده است و دومی‌هم شهر قدیمی‌فهلیان و یکی از روستاها‌ی بزرگ شهرستان ممسنی است که آثار بجا مانده از قدیم نیز بسیار دارد. طبق نوشته کتاب ممسنی در گذرگاه تاریخ، منطقه ممسنی کنونی در دوره هخامنشیان جزء مناطقی بوده که انزان نام داشت و در دوره ساسانیان هم این منطقه در حوزه کوره شاپور بوده است. (حبیبی فهلیانی) در دوره بعد از اسلام واژه اَنبوران بر کل ممسنی اطلاق می‌شد و شهر نوبندگان به عنوان مرکز آن انتخاب گردید. و حدودا بعد از قرن چهارم واژه شولستان براین منطقه اطلاق گردید که یکی از محققان معاصر، جناب صفی نژاد، آنان را از تبار ساسانیان می‌داند. به گفته وی در آن زمان قلمرو ممسنی 100 در 80 فرسنگ بود.
مردم ممسنی متشکل از طوایف چهارگانه ایل ممسنی هستند. ایل ممسنی دارای چهار طایفه به نام‌های رستم، دشمن زیاری، بَکش و جاوید می‌باشد. همچنین طوایفی از قشقایی فارس (دره شوری و کشکولی) نیز در جنوب شهرستان به صورت عشایری زندگی می‌کنند که خود به شاخه‌های دیگری تقسیم می‌گردند و از نظر نژاد مردم ممسنی شاخه‌‌‌ای از قوم لر بنام لر بزرگ هستند. اوایل قرن هفتم هجری ایل‌هایی از جبل الساق سوریه به سرزمین هزار اسب (لرستان) روی آوردند و سالها در آنجا مستقر بودند. (حبیبی فهلیانی) ایل بزرگ ممسنی یکی از این ایلها بود که حدود سال900 هجری قمری بر شولها یورش برده و آنها را بیرون راندند و نام ایل خود را بر منطقه گذاشتند. گویش مردم ممسنی لری است و طوایف قشقایی در جنوب شهرستان به زبان ترکی صحبت می‌کنند. مردم ممسنی مسلمان و پیرو مذهب شیعه دوازده امامی‌هستند. در زمان ساسانیان قبایل بزرگ شول در فارس سکنی گزیدند این قبیله در منطقه‌‌‌ای ساکن شدند که اینک لرهای ممسنی (در لرستان) زندگی می‌کنند. و بعد از اسکان آنها این منطقه به شولستان تغییر نام یافت و تا آغاز قرن هجدهم چنین نامیده می‌شد. (ساوینا) بنا به نوشته مولف عالم آرا در اوایل قرن هشتم هجری مهاجمین جدیدی به کوه گیلویه روی آوردند که ایشان از طوایف اسیران شول بودند که سابقا در لرستان مرکزی مقر داشتند. و افراد ایل شده در ایل ممسنی لر که خود از تیره‌های مختلف ترکیب یافته بودند مستقل گشتند. (مینورسکی، 206)
در فارسنامه ناصری آمده که منطقه شولستان که محل استقرار طوایف شول بود از زمانی که به تصرف اتابک نصیر بن بدر درآمد بنام ممسنی شهرت یافت. شهر نوبندگان که از زیر مجموعه‌های این منطقه می‌باشد در قرن چهارم هجری و بعد از آن از کازرون بزرگتر بود و شولها با ایلات شبانکاره رابطه‌‌‌ای بسیار نزدیک داشتند. شول‌ها از مهمترین طوایف و ایلات قبل و بعد از اسلام هستند که در منطقه‌‌‌ای ساکن بوده و حتی منطقه ممسنی که بنام شولستان معروف بوده و گویا رابطه نسبی نزدیکی بین شولها و شبانکاره ای‌ها برقرار بوده است. (جهان بین) در منابع و کتب تاریخی به نسبت دقیق میان شولها و شبانکاره‌ها اشاره‌‌‌ای نیامده است ولی در کتاب رستم و بویر احمد گاهواره تاریخ نوشته آقای حسینی زاده، این دو طایفه یکی دانسته شده و شولها را جزو شبانکاره‌ها محسوب کرده اند.
مارکو، شولستان را یکی از ایالات مستقل ایران می‌داند. در مورد ایالت شولستان یا به عبارتی چولستان لازم به یادآوری است که منطقه محل سکونت قبایل چول در جنوب لرستان این تصور را در ذهن مارکو ایجاد می‌کند که به همه این منطقه چولستان می‌گویند. امروزه این منطقه تا حدی ناحیه ممسنی و لرهای ساکن آن ناحیه را در برمی‌گیرد. (میر احمدی) ایالت شبانکاره هم محل اقامت کردن شبانکاره است که امروزه بخشی از آن جزء استان فارس محسوب می‌شود. (ماسینیون، EI2) پیش از آنکه آریایی‌های مهاجر وارد فلات و سرزمین پارس باستان شوند مردمانی بومی‌که چهره خشن و گندمگونی داشتند در دشتها و دامنه‌ها و دره‌های خوش آب و هوای فعلی سرزمین ممسنی ساکن بودند که از طریق شبانی و کشاورزی امرار معاش می‌کردند.. با ورود آریایی‌های مهاجر و مهاجم به این منطقه زد و خوردهایی بین ساکنان این منطقه و این اقوام بیگانه روی داد. و در نهایت اقوام ممسنی حکیم اقوام بیگانه آریایی شدند. آریایی‌ها بومیان منسوب را به کارهای خشن مانند خانه سازی، گله چرانی، کشاورزی و خدمتکاری وا می‌داشتند و بعدها که با هم مانوس شدند برای آنان حقی قایل شدند و حتی ازدواج در بین آنها معمول و رایج گردید. (سامی، 5)
در حدود 2500 سال پیش از میلاد دولتی توانمند بنام اَنزَان در سرزمین فعلی ممسنی و نقاط جوار شمال و شرق آن مستقر بود که مطیع دولت سوم و سپس عیلام شدند و در نتیجه جزو متصرفات نیای اولیه هخامنشی درآمد و در جایی که کوروش کبیر در متن یک لوحه استوانه‌‌‌ای که در بابل به دست آورده بود و هم اکنون در موزه بریتانیا مضبوط است خود و اجدادش را تا سه پشتشان عظیم الشان و شاه انزان خوانده است. (سامی، 7) اثری که نشان دهنده حضور مادها در این سرزمین است دخمه دی دور یا داودختر/ مادر دختر می‌باشد که این دخمه یا مادی بوده یا هخامنشی که بر سر آن بین مورخین اختلاف است. این دخمه مربوط به سال‌های 550 تا650 پیش از میلاد است. از دیگر آثار دوره هخامنشی در این ناحیه؛ شهر و کاخ ویران سروان، کاخ تل خداداد در گچکران در دوره اشکانیان، آتشکده میل اژدها یا میل آزاد ممسنی است. از دوره ساسانیان نیز نقش برجسته اعراب بهرام، قندیل، شهر توج نوبندگان، بندر منصورآباد، تپه پهنوی کرم آباد بر جای مانده. (همان) مناسبترین اماکن ممسنی که استقرارهای پیش از تاریخ در آن بوجود آمد و تاکنون آثار این تمدن‌ها باقی مانده است دشت نورآباد، دشت رستم، دشت فهلیان و جنجان، دشت جاوید و دشمن زیاری را می‌توان از اسم تمدن‌های اولیه پیش از تاریخ که در آن بوجود آمدند نام برد. این استقرارها همانطور که قبلا هم اشاره شد متعلق و مرتبط با هزاره‌های دوم تا دهم قبل از میلاد می‌باشند. (حبیبی فهلیانی، 13)
در طی دوره‌های پیش از تاریخ، ممسنی به عنوان پل ارتباطی میان حوزه‌های پارس خوزستان و کهگیلویه، زاگرس، بوشهر و دریای خلیج فارس قرار گرفته بود. استقرارهای پیش از تاریخ این شهرستان هم اکنون به صورت تپه‌های مدور باستانی قابل رویت است. این ناحیه در قدیم، هم بر سر راههای کاروان رو و تجاری و هم اینکه در ارتباط با دولت‌های مختلف در داخل مملکت بزرگ ایران بود. بیش از صد کیلومتر از جاده باستانی دوران انزان، عیلام، هخامنشی، اشکانی، ساسانی و سلاله اسلامی‌از قلب سرزمین ممسنی می‌گذشته است و به مراکز فرمانروایی سارد، بابل، شوش، هگمتانه، بیشابور و خلیج فارس می‌رسید. (همان، 343) در جلد اول از کتاب فارسنامه ناصری به آثار تاریخی این ناحیه از دوران پیش از میلاد تا دوره‌های دیگر به طور مفصلی اشاره شده است. شواهد نشان می‌دهد که ایلامی‌ها در این ناحیه ساکن بوده اند و این از روی آثار تاریخی باستانی بر جای مانده و در این ناحیه از جمله نقش کورنگون ممسنی را می‌توان یاد کرد. همچنین سکونت اشکانیان در این منطقه از روی میل اژدها/ دیمه میل وجود دارد. مسافران اروپایی که به این منطقه مسافرت کرده اند مراکز اصلی طوائف لر زبان را در خاک ممسنی دانسته اند. همچنین از بناهای دوره ساسانی می‌توان به نقش روستای قندیل و نقش سرآب بهرام که در ناحیه بهرام وجود دارد، اشاره کرد.
در صفحه 555 از کتاب خوزستان، کهگیلویه و ممسنی، چنین آمده که:"کوهگیلویه و ممسنی لر بزرگ و اقوام و طوایف لر از ممسنی بوده اند و به لرستان رفته اند و آنجا را بنام خود خوانده اند." امروزه در ناحیه بین پل پیرین، فهلیان، طوایف بویر احمد گرمسیر، طوایفی از ایلات ممسنی سکونت دارند و بطور مثال مردم فهلیان خود شاخه‌‌‌ای از طوایف ممسنی بوده و به زبان لری تکلم می‌کنند. همچنین در صفحه 559 از همین کتاب آمده؛ "نقل است که امیر تیمور گورکان قلعه سفید/ قلعه‌‌‌ای در این ناحیه، را خراب کرد و در زمان سلطنت محمدشاه قاجار ولی خان ممسنی در این قلعه یاغی شده و معتمد الدوله منوچهر خان، مامور دستگیری او شد و قلعه را چندین ماه محاصره کرده و او را دستگیر نمودند. همچنین آمده که در اواخر عهد سلاطین صفویه که الوار ممسنی بر نواحی شولستان استیلا یافتند نام شولستان را منسوخ کرده و آن را بلوک ممسنی گفتند. (اقتداری، 568)
در زمان صفویان، القاص میرزا به عزم تسخیر شیراز آمد و به خیال تصرف قلعه سفید شولستان روانه گردید. (میر خواند، 8/ 89) چون به پای قلعه سفید رسید پنج روز زودتر زیر قلعه توقف کرد که قایدان شولستان و ممسنی برای جنید بیگ برادر ابراهیم خان، حاکم کازرون پیغام دادند که باید جنگ کنیم. سرانجام نپذیرفتند و القاص میرزا از این واقعه خبردار شد و با هفتصد نفر سوار آمده و قایدان شولستان و ممسنی را شکست داده و چهل نفر از آنها را کشت و احوال آنان را گرفت و چند نفر را کشت. (فسایی. اسکندر بیگ، 1/74) در تاریخ نظامی‌و سیاسی دوره نادر شاه صفحه 309 آمده که "نادر در 8 شعبان 1142هجری از شیراز به باشت ممسنی و سپس به رامهرمز و دزفول و خرم آباد و بروجرد و نهاوند رفت و در جنگ با رومیان سرگرم و آنان را شکست داد." همچنین در صفحه 591 تا590 از این کتاب آمده که "در دوره تیموریان و شاهرخ که دولتشان را قوامی‌نبود هر دولتی در هر جایی داعیه خلافت برمی‌داشت. از جمله زندیان و زند که فردی به نام علی مراد خان از راهی وارد شولستان ممسنی شده و از آنجا خود را به زرد کوه بختیاری رسانید."
از وقایع سال1247 هجری حکومت افشاریان و زندیان در این منطقه بوده که نواب همین علی میرزا فرمانروای آنجا بوده و در اوایل این سال حکومت شولستان و ممسنی را به نصرالله میرزا عنایت کرد و بعد از ورود به صحرای نورآباد شولستان ولی خان ممسنی کلانتر طایفه بکش ممسنی، سر از اطاعت شاهزاده کشید و در نهایت ولی خان او را بی تامل کُشت. (ابن بلخی، 1/748) در گروه سوارانی که در سال 936 هجری به سپاه شاه طهماسب اول برای جنگ با عبیدالله خان اوزبک پیوسته بودند، سه هزار سوار دلاور از ایل افشار کهگیلویه و شولستان فارس به سرکردگی الوند سلطان، حاکم آن ناحیه در جنگ شرکت کردند. (ثواقب و روشن فکر)
نبرد یعقوب خان با همزه بیگ و نبردهای میان دوسپاه در شولستان اتفاق افتاد که این قیام در زمان حکومت شاه عباس در سال 996 قمری، و قیام‌هایی که در دوره او شکل گرفت که از جمله، همین قیام یعقوب خان بوده است. (پرهون) بعد از روی کار آمدن سلطنت پهلوی این منطقه بوسیله سه تن از خوانین زیاری یعنی آقاخان عیلامی، بابا خان عیلامی، علیرضاخان عیلامی، که هر سه از طایفه دشمن زیاری بودند در اوایل سلطنت رضا شاه زد و خوردهای دشمن زیاریها با دولت وقت شروع شد. (قهرمانی،580)
شهرستان ممسنی/ شولستان، از اواخر دوران قاجاریه همواره گرفتار تشنجات و اختلافات و زد و خوردهای طوائف و حوادث نطامی‌بود. از یک طرف به علت اختلاف ملکی خوانین منطقه با حاج معین النجار بوشهری و از طرف دیگر اردوکشی نظامی‌قوای دولتی برای سرکوبی خوانین روسای عشایر و به اطاعت درآوردن آنها. حوادث نظامی‌و جنگی زیادی در منطقه به وجود آمد. همچون تنگ تا مرادی در زمان رضاشاه پهلوی و جنگ دورک و حادثه گجستان و ... ( همان، 577)
منابع و ماخذ :
- ابن بلخی، فارسنامه، تصحیح منصور فسایی، شیراز، بنیاد فارس شناسی، 1347ه.
- ابن حوقل، محمد، صوره الارض، ترجمه جعفر شعار، بیروت، دارمکتبه الحیاه، بی تا.
- ازکیا، مصطفی،"دانش بومی‌استفاده از بلوط در شهرستان ممسنی"، پژوهشنامه انسان شناسی، ش6، سال 1383ه.
- استین، سراورل، راه‌های باستانی و پاییتخت‌های قدیمی‌غرب ایران، ترجمه بهمن کریمی، تهران، بی نا، 1329ه.
- اسکندر بیگ، منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، بی جا، کتابفروشی تایید، 134ه.
- اقتداری، احمد، خوزستان و کهگیلویه و ممسنی؛ جغرافیای تاریخی و آثار باستانی، تهران، انجمن آثار ملی، 1359ه.
- اکبری، حامد، مصدق و عشایر قشقایی بویر احمد. ممسنی. کهگیلویه، شیراز، نوید، چاپ اول، 1388ه.
- پرهون، حسن،"ارجان و کهگیلویه از نگاه احمد اقتداری"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش 47 و 46، سال 1380ه.
- پرهون، حسن،"بررسی پژوهش‌های تاریخی درباره کهکیلویه"، کتاب ماه تاریخ وجغرافبا، ش 44 و 45، سال 1380ه.
- ثواقب، جهان بخش، روشنفکر، محمد مهدی،" نگرشی بر شورش شاه قلندر در عصر صفویه"، پژوهش‌های تاریخی، ش1، سال 1383ه.
- جهان بین، داریوش،" تاریخ سیاسی کهگیلویه"، مطالعات ملی، ش 19، سال 1383.
- حبیبی فهلیانی، حسن، آثار پیش از تاریخ و دوران تاریخی و مشاهیر شهرستان ممسنی، شیراز، بنیاد فارس شناسی، 1384 ه.
- حبیبی هلیانی، حسن، ممسنی در گذرگاه تاریخ، شیراز، نوید، 1371ه.
- حسینی فسایی، حسن، فارسنامه ناصری، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1364ه.
- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377ه.
- زارعی، محمد، سیمای ممسنی سرزمین سلحشوران، قم، نهاوندی، 1374ه.
- سامی، علی و چند تن دیگر، تاریخ پارس در عهد باستان: ولات فارس در زمان خلفا، تهران، کتابفروشی محمدی شیرازی، بی تا.
- ساوینا، و. آیی،"نام اقوام در جغرافیای ایران"، ترجمه حسین مصطفوی گرو، نامه فرهنگستان، ش 18، سال 1380ه.
- گرمرودی، میرزا فتاح خان، سفرنامه ممسنی، مقدمه جواد صفی نژاد، تهران، مستوفی، چاپ دوم، 1370 ه.
- لسترنج، گای، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه محود عرفان، تهران، انتشارات علمی‌و فرهنگی، 1386ه.
- مصطفوی، محمدتقی، اقلیم پارس: آثار تاریخی و اماکن باستانی استان فارس، تهران، انجمن آثار ملی، 1343ه.
- مستوفی، حمدالله بن ابی بکر، نزهه القلوب، تصحیح گای لسترنج، تهران، طهوری، 1336ه.
- میر احمدی، مریم،"ایران در سفرنامه مارکوپولو"، تحقیقات جغرافیایی، ش 11، سال 1367ه.
- فرهادی، ماشاالله،" قیام یعقوب خان ذوالقدر"، رشد آموزش تاریخ، ش22، سال 1385ه.
- قهرمانی، مظفر، از باورد یا ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابوالورد فارس و گفتاری درباره ایلات و عشایر فارس، شیراز، بی نا، 1355ه.
- مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علی نقی منزوی، تهران، انتشارات مولفان و مترجمان، 1361ه.
- منشی، اسکندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیر کبیر، 1382ه .
- میر احمدی، مریم،" ایران در سفرنامه مارکوپولو"، جغرافیا و تحقیقات جغرافیایی، ش1، سال 1367.
- میرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضه الصفا، تهران، علمی‌فرهنگی، 1373ه.
- مینورسکی، ولادیمیر فیودوروویج، سازمان اداری حکومت صفویه، ترجمه مسعود رجب نیا، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، زوار، 1334ه.
-‌هاشمی‌اردکانی، مجید،"فرمان شاه طهماسب صفوی به مولانا رضی الدین محمد"، بررسی‌های تاریخی، ش51، سال 1353ه.
- مقاله ممسنی در دایره المعارف بزرگ اسلامی، لویی ماسینیون.

بازدید : 1585
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 11:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اسماعیلیان به عنوان یک جامعه‌ی عمده‌ی مسلمان شیعی، تاریخی طولانی و پرحادثه دارند که سرآغاز آن به میانه‌ی قرن دوم/هشتم بازمی‌گردد. پس از یک ظهور پرابهام در جنوب عراق، دعوتیا مأموریت اسماعیلی به سرعت در شرق عربستان، یمن، سوریه، و سایر ممالک عربی از جمله شمال آفریقا، جایی که اسماعیلیان حکومت خودشان یعنی خلاافتفاطمیان را در سال ۲۹۷/۹۰۹ بنیان نهادند، گسترش یافت. در همین حال، دعوتاسماعیلی به بسیاری از نواحی سرزمین‌های ایرانی، از خوزستان در جنوب غربی ایران و دیلم در سواحل جنوبی دریای خزر تا خراسان و ماوراءالنهر در آسیای میانه توسعه یافت. بدلیل وابستگی به گروه‌های قومی‌و فرهنگی اجتماعی مختلف، اسماعیلیان سنت‌های فکری و ادبی متنوعی را به زبان‌های عربی، فارسی و هندی بسط و تبیین نمودند. در حال حاضر اسماعیلیان در بیش از ۲۵ کشور در آسیا، خاورمیانه، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی پراکنده‌اند.

از میان تمام جوامع اسماعیلی که تا زمان ما باقی مانده‌اند، ساکنین سرزمین‌های ایران و یمن دارای طولانی‌ترین تاریخ متوالی هستند. این مطالعه که احتراماً به پروفسور سی. ادموند باس‌ورث که در طول چندین دهه، تاریخ و فرهنگ‌ مردمان سرزمین‌های ایرانی را با دقتی روشمند مطالعه کرده، تقدیم شده است، به دنبال آن است که یک مروری تاریخی بر جوامع اسماعیلی سده‌های میانه در این سرزمین و داعیانو مبلغان برجسته‌ی آن که جزو دانشمندان و نویسندگان این جامعه محسوب می‌شدند، ارایه دهد. اسماعیلیان ایران عمدتاً فارسی زبان بوده و از سال ۴۸۷/۱۰۹۴ به جامعه‌ی اکثریت اسماعیلیان نزاری تعلق دارند. اسماعیلیان ایرانی که امروزه بطور عمده درمحدوده‌ی مرزهای ایران، افغانستان و تاجیکستان و همین‌طور در هونزا و دیگر مناطق شمالی پاکستان سکونت دارند، به‌همراه اسماعیلیان خوجهی هندی‌الاصل و سایر اسماعیلیان نزاری نقاط مختلف دنیا، به والاحضرت پرنس کریم آقاخان چهارم به عنوان چهل و نهمین امام و رهبر روحانیشان معتقد و وفادارند.

در زمان رحلت امام جعفر صادق در سال ۱۴۸/۷۵۶، شیعیان امامی‌که در زمان امامت وی جایگاه مهمی‌یافته بودند، به گروههای مختلفی منشعب شدند. فرقه‌شناسان امامی‌بعدی، دو گروه منشعب شده‌ی کوفی را به عنوان نخستین اسماعیلیان شناسایی کرده‌اند. گروه اول که به «اسماعیلیه‌ی خالصیه» معروف شدند، مرگ اسماعیل، پسر بزرگ جعفر صادق و گزینه‌ی اصلی جانشینی وی را انکار نموده و در انتظار بازگشت او به عنوان مهدی یا قائمنشستند. گروه دوم، ضمن پذیرش مرگ اسماعیل در زمان حیات پدر، پسر وی محمد را به عنوان امام جدیدشان برگزیدند؛ این گروه به افتخار کنیه‌ی اسماعیل یعنی المبارک، به مبارکیه شهرت یافتند. جزئیات زیادی در مورد تاریخ متعاقب از اسماعیلیان نخستین تا میانه‌ی قرن سوم/نهم در دست نیست. کمی‌پس از سال ۱۴۸/۷۶۵ و زمانی که اکثریت امامیه، امامت برادر ناتنی اسماعیل یعنی موسی الکاظم (وفات ۱۸۳/۷۹۹)، که بعدها به عنوان هفتمین امام شیعیان اثنی‌عشری محسوب شد را پذیرفتند، محمد بن اسماعیل از اقامتگاه همیشگی علویان در مدینه، بطور مخفیانه خارج شد و برای جلوگیری از آزار خلفای عباسی، آغازگر دورالسّتریا دوران اختفاء در تاریخ اولیه‌ی اسماعیلی گشت. بطور یقین محمد بن اسماعیل سال‌های پایانی عمرش را درخوزستان گذرانده است، زیرا در آنجا پیروانی داشته و نیز اکثر مبارکیه که از حامیان وی بشمار می‌رفتند به صورت مخفیانه در کوفه می‌زیستند. در حقیقت خوزستان که در جنوب غربی ایران واقع شده برای چند دهه، به عنوان پایگاه رهبری اسماعیلیه‌ی نخستین باقی ماند.

با وفاتِ محمد بن اسماعیل، کمی‌پس از ۱۷۹/۷۹۵، مبارکیه خود به دو گروه مجزا منشعب شدند. اکثریت، مرگِ وی را نپذیرفته و او را مهدی دانستند، در حالیکه گروه اندکی از تداوم امامت در اولاد وی پیروی نمودند. تحقیقات جدید آشکار نموده است که تا حدود یک قرن پس از محمد بن اسماعیل، گروهی از اولاد وی به عنوان رهبران مرکزی اسماعیلیان نخستین، برای ایجاد یک جنبش اسماعیلی انقلابی یکپارچه و گسترده، بطور مخفیانه و نظام‌مند فعالیت می‌نمودند. این رهبران که شجره‌نامه‌ی علوی فاطمی ‌شان در زمان مقتضی مورد تصدیق اسماعیلیان قرار گرفته، تا سه نسل و برای محافظت درمقابل آزار و شکنجه‌های خلفای عباسی ، بطور علنی ادعای امامت اسماعیلی را مطرح ننمودند. نخستینِ این رهبران، عبداله پسر محمد بن اسماعیل بود که سازمان تجدید قوا شده‌ی دعوتاسماعیلی را حول ایدئولوژی اصلی اسماعیلیان اولیه یعنی مهدویت محمد بن اسماعیل، سازماندهی نمود. رهبری یک جنبش انقلابی ضد خلفای عباسی، تحت نام یک امام غائب که نمی‌تواند توسط مأموران عباسی دستگیر شود، در واقع مزایای آشکاری برای عبدالله و دو جانشینش که محتاطانه هویت حقیقی خود را تحت لوای رهبران مرکزی اسماعیلیه مخفی کرده بودند، در بر داشت. عبدالله یک متخصص و طراح متبحر بود که دوران جوانی‌اش را در نزدیکی اهواز در خوزستان گذراند. وی سرانجام در عسکرمکرم سکنی گزید و موجب رونق اقتصادی این شهرِ واقع در ۴۰ کیلومتری شمال اهواز گردید. امروزه بقایای عسکر مکرم در جنوب شوشتر به نام بند قیر شناخته می‌شود. عبدالله در لباس یک بازرگان ثروتمند در عسکر مکرم زندگی کرد و از آنجا تصمیم به سازماندهی یک جنبش گسترده‌ی اسماعیلی با شبکه‌ای از داعیاننمود که در مناطق مختلفی فعالیت می‌کردند. بدین گونه، خوزستان پایگاه اصلی فعالیت‌هایی شد که موفقیت دعوتاسماعیلی در قرن سوم/نهم را رقم زد. متعاقب آن، عبدالله بدلیل عداوت دشمنان مجبور به فرار از عسکر مکرم شد؛ وی سرانجام در سلمیه در مرکز سوریه، که برای چند دهه مرکز فرماندهی سرّی دعوتاسماعیلیان اولیه شد اقامت گزید.

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 2572
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 7:44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یکی از مسائلی که در ربع آخر قرن نوزدهم نظر هر بررسی کننده امور بنادر ساحلیه خلیج فارس در دشت لیراوی را به خود جلب می‌نماید مسئله رونق تجارت اسلحه و مهمات جنگی در این دشت می‌باشد.

مطالعه اسناد و مدارک در این زمینه نشان می‌دهد که سیل مهمات و اسلحه به خلیج فارس نه تنها در دشت دیراوی بلکه در سراسر خلیج فارس مشکلاتی و بزرگی برای خلیج فارس و کرانه‌های آن به وجود آورد.

شروع حمل اسلحه به خلیج فارس نتیجه مستقیم اقدامات دولت هندوستان بود زیرا حکومت هندوستان میخواست با ارسال اسلحه و مهمات و خلیج فارس وسیله فراهم آورد تا جنگ افغانستان راک همکاران با همین احوال در جریان بود خاتمه بخشد البته حمل مستقیم اسلحه از طریق بنادر هندوستان به مقصد افغانستان مدت زمان بیشتری وقت لازم داشت.

در سال ۱۸۸۱ از آنجا که میزان محصولات جنگی به خلیج فارس قزوینی گرفت از طرف دولت ایران اعلام خطر شد به حمل اینهمه اسلحه و مهمات موجب می‌شود که در ایران و افغانستان �اح‌های جنگی به میزان فوق‌العاده زیادی توضیح گردد و این امر ممکن است است پیامدهای خونین و غیر منتظری را پشت سر داشته باشد پس از این اخطار ارسال مهمات و اسلحه به ایران قطع گردید و دولت ایران نیز حتی المقدور از ورود آن ممانعت به عمل آورد ولی با وجود این فرانسوی‌ها هنوز هم به حمل اسلحه و مهمات به بندر خرمشهر ادامه می‌دادند در این مواقع اسلحه‌ها و مهمات‌هایی در بنادر ساحلی دشت لیراوی پیدا می‌شد .

زرگان فرانسوی می‌پوشیدن هر چه بیشتر بر میزان این قبیل محمولات بیفزایند.

در سال ۱۸۸۴ یک شرکت محلی در بوشهر تاسیس شد که تحت حمایت انگلیسی‌ها قرار گرفت اولیا این شرکت بدون اینکه اعتنایی به اعلام قبلی در زمینه منع حما اسلحه به خلیج فارس بنمایند در راه تجارت نامشروع اسلحه و مهمات سرمایه‌گذاری کرده و منافع بسیاری از این را به دست آوردند.

در سال ۱۸۸۷ نیز یک شرکت مختلط انگلیسی ایرانی که منحصراً به کار سفارش وحمل اسلحه .اشتغال می‌ورزید. به طور رسمی‌تاسیس شد و یک شعبه از طرف خود در بوشهر تاسیس نمود این شرکت و شرکت قبلی منافع هنگفتی از تجارت غیر مجاز خود به دست آوردند مشوق دیگران برای سرمایه‌گذاری در این زمینه گردیدند.

از سال ۱۸۹۰ و بعد سعید اسلحه و مهمات از طریق زنگار به سوی خلیج فارسسرازیر شد علت این امر آن است که مقارن با امام زمان ودیت اجباری فوق‌العاده‌ای برای عبور و مرور در آفریقای شرقی به وجود آورده بودند و چون سلطان عمان با انگلیسی‌ها در مورد خرید سلاح‌های آتشین باب تجارت جدیدی را باز کرده بود مسقط با سرعت هر چه تمام تر به صورت انبار بزرگی از برای انواع اسلحه دقیق مورد نیاز ممالک خاورمیانه بود درآمد. قسمت عمده سلاح‌هایی که به مسقط وارد می‌شد از طریق زنگبار حمل می‌گردید و پس از تجمع کافی در مسقط یکباره و خلیج فارس فرستاده و توزیع می‌شد. در سال ۱۸۹۶ تنها سه پنجم سلاح‌هایی که به خلیج فارس حمل شده بود درایران توزیع میگردید .......

ادامه دارد

Let's block ads! (Why?)

بازدید : 2874
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 7:44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لولوتین

بندری در غرب روستای لیلتین که مشهور است بندر کهنه. در کتاب احمدبن ماجده نجدی اسم بندری را آمده است به اسم لولو تین این بندر که اسمان در نقشه پرتغالی‌ها مشهود است

در میانه سالهای ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ که بعد از سقوط آن بندر دیلم به وجود آمد دارو دارای تاریخ و تمدن‌‌‌ای از عیلام باستان ساسانیان و دوران صفویه است.

این بندر بزرگ و آثار آن امروزه در غرب روستای لیلتین در کنار جلگه‌‌‌ای در سواحل خلیج فارس خوری بزرگ به اسم خور (عبد)است خور عبد بعد از خورنعبدالله یکی از بزگترین خورهای خلیج فارس است روزه بدون توجه به حال خود رها شده است

دو خور معروف دیگر در کنار این بندر به اسم خور چیتو و خور چای است

این بندر به احتمال زیاد بندر امرای لیراوی بوده است که با روی کار آمدن دولت صفویان اقتدار این بندر روز به روز کاهش یافته است که امروزه ما فقط آثاری از این بندر را در غرب روستای لیلتین مشاهده میکنیم

این بندر دارای درختان انبوه انجیر و زیتون بوده ولولو که به معنی مروارید است و تین به معنای زیتون یعنی شهر مروارید و زیتون

میان ما دو تن آمیخته دوگونه سرشک

چو لولوئی که کنی با عتیق سرخ همال

فردوسی می‌گوید : دل آرام را رخ پر از شرم کی

سمن لاله شد لاله لو لو ز خوی

همچنین سعدی از شهر نام می‌برد

که در بحر لولو صدف نیز هست

درخت بلند است در باغ پست

این شعر سعدی دال براین که بندر دارای درختان انبوه بوده

واشاره دارد سعدی در جای دیگر

سپهر ش به جای رسانید کار

که شد نامور لولو شاهوار

نام بندر لولوتین برای اولین بار توسط فعال فرهنگی آقای حسن خواجه گیری کشف شد

امام زاده عباس علی در کنار خور عبد غرب روستای لیلتین.

عکس از حسن خواجه گیری

Let's block ads! (Why?)

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 27
  • بازدید کننده امروز : 26
  • باردید دیروز : 91
  • بازدید کننده دیروز : 92
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 231
  • بازدید ماه : 120
  • بازدید سال : 347
  • بازدید کلی : 35076
  • کدهای اختصاصی